- خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند / و دست منبسط نور روي شانه ي آنهاست. / - نه، وصل ممكن نيست، / هميشه فاصله اي هست. / اگر چه منحني آب بالش خوبي است / براي خواب دل آويز و ترد نيلوفر، / هميشه فاصله اي هست. / دچار بايد بود / وگرنه زمزمه ي حيرت ميان دو حرف / حرام خواهد شد. / و عشق / سفر به روشني اهتراز خلوت اشياست. / و عشق / صداي فاصله هاست. / صداي فاصله هايي كه / - غرق ابهامند. / - نه، / صداي فاصله هايي كه مثل نقره تميزند / و با شنيدن يك هيچ مي شوند كدر . / هميشه عاشق تنهاست. == سهراب سپهري