دستان مراببرید !!- خاطره پزشکی
نوشته : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
ویراستار : سیمین گله بان از ارمیه
هوا ابری بود و نم نم باران گهگاه گونه هایم را خیس می کرد.تازه به اورژانس رسیده بودم که مردی را فریادکنان به داخل اورژانس آوردند.بیمار به صورت وحشتناکی می گفت شما را به خدا دستانم را ببرید!!و به شدت بی تابی کرده و روی تخت آرام و قرار نداشت و به این سو و آن سو می دویدو جمله دستان مرا ببرید را تکرار کرده و کمک میخواست.
همراهان به کمک کادر اورژانس سعی می کردند بیمار را آرام کنند.یکی از همراهان اشک ریزان به پزشکان و پرستاران پرخاش میکرد. بیمار یک لحظه نیز همکاری نمی کرد نه به سوالی جواب می داد ونه اجازه معاینه می داد و نه در یک جا می ایستاد.اول فکر کردم بیمار هیستریک (بیماری که ناخواسته خود را بیمار نشان می دهد) می باشد،ولی اضطراب و هراس بیمار به قدری زیاد بود که به بیماران هیستریکی شبیه نبود چون بیماران هیستریکی بیشتر سعی دارند خود را مانند بیماران غشی و سکته ای نشان بدهند و روی تخت ولو می شوند و نقش مرده را بازی وداد کشیدنشان عمدی بوده و اظهار تنگی نفس و خفگی می نمایند. که نهایتا پزشکان و پرستاران با تجربه با یک نگاه می توانندبه این بیماران هیستریکی آنها را تشخیص میدهند.اما این مرد که حدود 35 ساله با رنگ و روی آبی یا به عبارت دیگر سیانوزه بود،لحظه به لحظه سیاه تر شده و حالت طبیعی نداشت .به هر طریق که شده بیمار را روی تخت نشاندیم و به او اکسیژن داده و بعد از سرم تراپی و گرفتن آزمایشات دستور دادم که یک پالسی اوکسی متری انجام دهند.اما دلم چندان رضا نمی دادواحساس خوبی نسبت به بیماریش نداشتم . دل را به دریا زدم و گفتم که یک نوار قلبی نیز بگیرید چون که بیمار ظاهرا سیگاری قهاری نیز بوده و روزی چندین پاکت سیگار می کشیده است.ظاهرابیمار بدنبال یک نزاع لفظی اینگونه شده بود. زیاد ازبیماری ترومبوز شریانی در دست ر نگران نبودم چون نتیجه پالسی اوکسی متری(یعنی تعیین اکسیژن شریانی که توسط دستگاهی بدون گرفتن خون از رگ انجام می پذیرد) تقریبا نرمال بود.کم کم شک ام به بیماری قلبی رفت که با گرفتن نوار قلبی به یقین تبدیل شد.بیمار در نوار قلبی دارای یک سکته بسیار وسیع بوده و هر آن احتمال اینکه بمیرد وجود داشت . دیگر معطل نکردیم،پرستارهای بسیار فعال اورژانس سریع یک مرفین طبق دستور به بیمار زدند بدنبال آن بیمار کمی آرام شد.دیگر تکلیفش معلوم شد و او را سریع آماده بستری و اعزام به سی سی یو کردیم.بیمار لحظه به لحظه بهبود یافته ولی با کمال تعجب دیدیم بیمار از تخت پایین آمده و آماده رفتن به خانه خود میباشد و جالبتر اینکه از دست ÷رستاران و من به خاطر اینکه اجازه رفتن نمی دادم شاکی نیز بود !!بالاخره بعد از توضیح فراوان و تهدید به اینکه چون سکته کامل کرده و بستری نشود خواهد مرد راضی به بستری شد!!.ولی بهرحال از اینکه بیمار بدون علت خاصی و آنهم با این علامت تابلو سکته قلبی را نشان داده بود بسیار متعجب بودم. اصولا بیمارسکته قلبی با درد فشارنده قفسه سینه با انتشار به دست چپ یا گردن که لحظه به لحظه بیشتر می شود سوزش سر دل که مقاوم به درمانهای ضد اسید معده میباشد ،مراجعه می کند ولی این بیمار فقط از درد ناگهانی و شدید هر دو دست از آرنج به پایین شاکی بود. به هر حال پزشکی دنیای رمز و راز بوده و خداوندمتعال که انسان را به این پیچیدگی آفریده ،خود راز میباشد من همیشه او را شکر می گویم که به من ناچیز فرصتی داده تا بتوانم گوشه ای از علم بی کرانش را به چشم ببینم.
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI